محل تبلیغات شما



سلام بر همه ی عزیزان

گرچه به نظرم اینجا متروکه شده و کسی دیگر سری بهش نمیزنه

حق هم دارند امامزاده ای که خادم و متولی نداشته باشه همینطوری میشه

از دنیای مجازی و اینترنت و . خسته شده بودم

روی گوشی ام هم هیچ شبکه اجتماعی نداشتم

ولی از بس هی پرسیدن و برای هر چیزی به تلگرام حواله مان کردن

مجبور شدم روی لب تابم نصب کردم

مربی جودوی بصیر می گفت کلیپ های فنون جودو را می گذارم تلگرام

و .

اندر ضررهایش شاید بعدها نوشتم

ولی انگار فوایدی هم دارد

رضا زحمت کشید مرا هم عضو گروه یا کانال بچه های لشکر کرد

رفتم نگاهی کردم در بعضی از عکس ها آشناهایی می دیدم

ولی افراد فعال را نمی شناختم

همینطوری غریبانه سلامی گفتم و سوالی پرسیدم

مهربانی از راه رسید و جوابم را داد

سراغ اولین کسی را که در گردان دیده بودم 31 سال پیش از این یاور مهربان گرفتم

برادر محمود فرمانده گروهانمان را

بلافاصله عکسش را برایم گذاشت و چشممان به جمال آن عزیز روشن شد

برادر محمود زاده حسنعلی

از راست : برادر اصغر برقعی و برادر محمود زاده حسنعلی

یاور رسم میزبانی بجا آورد و تحویلم گرفت

من هم جرات کردم و سراغ برادر ممد را گرفتم

زودی شناخت و عکسی هم از او گذاشت

گویا بیابان دلم منتظر این لحظه بود

اشک ها مثل یاور مدد کردند و باریدند

پس از مدت ها خشکسالی در کویر دلم

شهید برادر محمد حاج علی زاده

گذاشتمش روی صفحه رایانه ام

امروز صبح اومدم سراغ وبلاگم و مطلبی را که در باره برادر ممد بود پیدا کردم و خواندم

اگر دوست داشتید شما هم بخوانید

----------------------------------

سال 92 برادر محمود هم چند خطی در فراق برادر ممد نوشته است

به عنوان یادداشت برای دستنوشته من

.

.

محمودم
یکی از بازماندگان گردان قاسم
دلتنگم
روسیاهم
منم محمد حاجعلیزاده رو دوست داشتم
رفیق بودیم برادر بودیم
بغل خودم بود که پرواز کرد
من ماندم و نگاه آخرش
من ماندم و یک دنیا خاطره
من ماندم و جملات آخرش که هنوز تو گوشم مثل پروانه می چرخد
محمد جان دلم برات تنگ شده
من همیشه به یادتم
تو هم یک امشب بیا و یادم کن
محمودم یادت که نرفته؟!!!

----------------------------------------

احتمالا نویسنده این یادداشت همان فرمانده قبراق

و دوست داشتنی مان برادر محمود زاده حسنعلی باشند

خدا او را برای ما حفظ کند انشاءالله

شادی روح شهید برادر ممد و سلامتی عزیز دلمان برادر محمود صلواتی هدیه کنید

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

این هم لینک مطلبی که یازده سال پیش در باره برادر ممد نوشته ام

http://mohammadsadeg.blogfa.com/cat-17.aspx

 


آخرین بار سال 72 رفته بودم علی آباد

هر وقت توی سریال پایتخت می گفتند : بووریم علی ابادمن یاد بچگی هایم می افتادم . یاد صادق می افتادم

بالاخره توفیقی شد برای زیارت امام رضا علیه السلام از علی آباد گذشتیم رفتم مزار شهدا و مزار صادق را پیدا کردم .

برگشتیم داخل شهر به محله بچگی هایم رفتم با کمال تعجب دیدم اصلا تغییری نکرده خبری از ساختمان های چند طبقه نبود بافت قدیمی شهر مثل 40 سال پیش بود خانه ای که آنجا مستاجر بودیم در و پنجره ها چوبی اش . خانه های همسایه ها . خانه رفیق صمیمی ام حسین آزاد.درختهای انجیر دبستان منوچهری خانه آقای خسرو مرندی معلم مهربانم گویا در زمان به عقب برگشته ام . کاش محله های قدیمی را همه جا همینطوری نگه دارند چند روز پیش جایی نوشته بودند: در جاهای دیگر دنیا خانه های 200 ساله را ترمیم و بازسازی می کنند و در کشور ما خانه های 20 ساله را تخریب می کنند.

از همه جا عکس و فیلم گرفتم رودخانه کوچه ها . محله ها

یکی از  همکلاسی هایم تصادف کرده بود به رحمت خدا رفته بود یکی شهید شده بود همبازی دوران کودکی ام  محمدرضا مریض شده و برحمت خدا رفته بود زهرا خانم مهربان زمینگیر شده بود ولی هنوز مهربان و خوش صحبت بود. پسرها شده بودند شبیه پدرهایشان که حالا در این دنیا نیستند

دوست دارم سر فرصت همه احساساتم را بنویسم در باره همه چیز مفصل بنویسم . از ماهی گرفتن در رودخانه گرفته تا کتک کاری با بچه های کوچه بغلی با عبدالله و احمد معماران.انجیرهای شیرین خانه حاجی از مان آسیه که از بس انگشتش را می مکید انگشت شصت ش سفید و باریک تر از بقیه انگشتهایش شده بوداز سوراخ دیوار مدرسه از کلاس قرانی که پیش خانم مسن همسایه می رفتم از قالی بافی که از دخترهایش یاد گرفته بودم . از اوریون گرفتنم و بستری شدنم از تابستان های گرم و دلگیر علی اباد وقتی همه می رفتندن شاهرود و من تنها می ماندم.ازصف های طولانی در نانوایی و خرید خانه و گم  کردن پولم از حسین سیاه محله مان . از محبت های آقای مرندی معلم کلاس سوم و پنجمماز سفر مشهدم با آقای شادلو وای که چقدر حرف برای نشتن دارم


سلام

این کلیپ را دانلود کنید ببینید

علمک

----------------

در مسجد محله ما اکثریت نمازگزارها بالای چهل سال دارند

فقط تعداد کمی جوان در صفوف نماز و چند تا نوجوان که توی حیاط و توی مسجد می چرخند

تنهایی رفتن به مسجد خیلی راحت تر است ولی .

فرق تعلیم و تربیت؟

تعلیم چیزی که سال هاست از همه جا گفته می شود و کار زیاد سختی نیست

ولی امتحان کنید ببینید چقدر سخت است مسجدی کردن بچه ها

خانم چادری و با حجاب و کنارش دختر خانم جوانی بسیار متفاوت ش

.

بقیه مطلب را شما بنویسید


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها